skip to main
|
skip to sidebar
سیاهی
توی سیاهی چیزی برای پنهان کردن باقی نمیمونه
۱۳۹۰ اسفند ۱۷, چهارشنبه
آهای سی ساله ها! یکیتون بیاد بهم بگه که آدم وقتی سی ساله میشه، چه حسی بهش دست میده؟! من از ورود به سی سالگی خیلی میترسم!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
از وبلاگستان
ایلناز(خانم روباهه)
وقتایی که نوشتن بهم آرامش میده مینویسم و مینویسم و مینویسم، و وقتایی که نمینویسم یعنی یا در آرامشم و یا اونقدر شوریده و متلاطم که حتی نوشتن هم بهم ارامش نمیده...
مشاهده نمایه کامل من
بايگانی وبلاگ
◄
2013
(7)
◄
فوریهٔ
(4)
◄
ژانویهٔ
(3)
▼
2012
(20)
◄
دسامبر
(1)
◄
نوامبر
(1)
◄
ژوئن
(3)
◄
مهٔ
(1)
◄
آوریل
(2)
▼
مارس
(6)
تصمیم کبری (2)
فکر میکنم الان میدونم که این پنج سال از چی فرار می...
تصمیم کبری
ساقیا آمدن عید مبارک بادت...
درد عشقی کشیده ام که مپرس..
آهای سی ساله ها! یکیتون بیاد بهم بگه که آدم وقتی س...
◄
فوریهٔ
(4)
◄
ژانویهٔ
(2)
◄
2011
(25)
◄
سپتامبر
(1)
◄
اوت
(2)
◄
ژوئیهٔ
(2)
◄
ژوئن
(3)
◄
مهٔ
(2)
◄
آوریل
(3)
◄
مارس
(6)
◄
فوریهٔ
(4)
◄
ژانویهٔ
(2)
◄
2010
(56)
◄
دسامبر
(3)
◄
نوامبر
(7)
◄
اکتبر
(1)
◄
سپتامبر
(8)
◄
اوت
(6)
◄
ژوئیهٔ
(6)
◄
ژوئن
(11)
◄
مهٔ
(2)
◄
آوریل
(3)
◄
مارس
(9)
برچسبها
ای کاش دلیلی برای نوشته شدنش نبود
(3)
بدون ویرایش
(3)
پدرم
(3)
پدرم، مدرسه
(1)
خاطرخواهیهای من
(2)
خرداد
(3)
خوراکی
(2)
درد...
(7)
روز زن
(1)
زن
(1)
عاشقی
(3)
فیلمهایی که میبینم
(4)
کپی رایت
(1)
من و دوریس
(3)
من و مادرم
(8)
همینطورَکی
(41)
جالب توجه:
آوای آزاد(ادبیات معاصر)
توکای مقدس(توکا نیستانی)
درباره فروغ فرخزاد
دیباچه(ادبیات معاصر)
عباس معروفی
لغت نامه دهخدا
کتاب اول
کتابناک(کتابهای آنلاین)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر