گوگل دوباره کرمش گرفته و صفحه بلاگر رو تغییر داده. گویا گوگل باز هم این وسط مسطا دوباره فعال شده. الان بالای صفحه در حال لود شدن پیام داده بود که "در حال بارگیری"! یعنی مسخره تر از این هم میشه؟! بارگیری!!! هه هه هه! گوگل فکر کرده الان اینجا باراندازه یا چی؟! یعنی واقعا نمیتونسته مثل آدم بگه "در حال بارگذاری"؟!
چند وقته حالم بدتر شده. قفسه سینه ام دایم درد میکنه. همه اش سردرد دارم و حالت تهوع و زود به زود نفسم تنگ میشه. دکترم فرستادم پیش متخصص. نوار قلب و تست ورزش و .... فشار خونم بالاس. دکتر برام توضیح داد که وقتی در حال استرس هستیم بدنمون خودش رو آماده میکنه واسه فرار و قلبمون تندتر میزنه و فشارمون میره بالا و از این مزخرفات. حالا فردا دوباره وقت دارم. احتمالا بهم دارو بده واسه کنترل فشار خون.
چهارشنبه گذشته که پیش دوریس بودم بهش گفتم که عصبانی ام. که خسته شدم از بس سختی کشیدم و همش استرس داشتم. ازم پرسید شخص خاصی هست که خشمم بیشتر متوجه اون شخص باشه؟ سوال مسخره ای بود. گفتم نه. گفتم که خشم من از سرنوشته. الان فکر میکنم که البته از دست همه آدمهایی که حتی یک دهم من توی زندگیشون سختی نکشیدن و از دور هی میگن لنگش کن هم درست به اندازه سرنوشتم عصبانیم.
دلم میخواد برم یه جایی بزنم همه چی رو خرد و خاکشیر کنم و هی عربده بکشم. اصلا خسته شدم از باشعور بودن و از متمدن بودن.
توی این دنیا هر چی که باشعور تر و متمدن تر باشی، بیشتر ازت بار میکشن.
احساس میکنم وقتش رسیده که منم جفتک بپرونم؛ به همه چی و همه کس. شاید کمی بهتر بشم اینطوری.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر